یک خاطره از اسارت
در گوشه اردوگاه محمد صادقی از اصفهان یک بشکه آب داغ کرده بود. او میخواست مشهدی یدالله را که توانایی شستن خود را نداشت، با آن آب داغ بشوید و لباس نو به او بپوشاند… به گزارش ایسنا، در کتاب «او سلیمان بود» خاطراتی از سید آزادگان حاج علیاکبر ابوترابی روایت شده است. این مجموعه
در گوشه اردوگاه محمد صادقی از اصفهان یک بشکه آب داغ کرده بود. او میخواست مشهدی یدالله را که توانایی شستن خود را نداشت، با آن آب داغ بشوید و لباس نو به او بپوشاند…
به گزارش ایسنا، در کتاب «او سلیمان بود» خاطراتی از سید آزادگان حاج علیاکبر ابوترابی روایت شده است. این مجموعه به اهتمام معلم آزاده محمد شقاقی تهیه شده و حاوی نکات شیرین و درسآموزی از این بنده مخلص خداست که آزادگان نقل میکنند.
محمد شقاقی جانباز و آزاده کاشانی سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۲ به اسارت درآمد. سالهای اسارت این آزاده در اردوگاه موصل ۱ (موصل بزرگه) و رمادی ۲ کمپ ۷ (معروف به بینالقفصین) سپری شد.
در بخشی از این اثر می خوانیم:«در گوشه اردوگاه محمد صادقی از اصفهان یک بشکه آب داغ کرده بود. او میخواست مشهدی یدالله را که توانایی شستن خود را نداشت، با آن آب داغ بشوید و لباس نو به او بپوشاند. پیرمرد جلو اتاق نشسته بود. حاجآقا آمد. پیرمرد را بلند کرد. دستش را بوسید و نوازش کرد. پیرمرد گفت: «ابوترابی هستی؟» بله. پیرمرد گریست و مرید حاجآقا شد.
پیرمرد کُرد و سنی مذهب بود که حاجآقا به او بسیار احترام میگذاشت. ایشان با وجود کمبود آب، دستور داد پلاستیکی را مانند حوضچه نصب کنند تا او راحت و به سبک خود وضو بگیرد.»
کتاب «او سلیمان بود» توسط انتشارات پیام آزادگان به چاپ رسیده است.
انتهای پیام
منبع:ایسنا
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0